امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

باهوشم

حکایتهای شیر و امیر علی 1

سلام مامان جون در این مدت که شیر روزها نمی خوری بهونه هم زیاد می گیری .همش می گی بزار ببینم آقا گرگه خورده ؟ دوروست نکردی ؟ دلم می سوزه اما چاره ندارم . به صلاح خودت هست .چون زیاد دوست دارم . اما غذا خوردنت و شیر پاستوریزه خوردنت خیلی خوب شده .امیدوارم بتوانم کلا ازت بگیرم . دیگه بسه مامانی من . دیروز رفته بودیم عروسی . همش محوه  خواننده شده بودی و توهم می خواندی و راه می رفتی . تو عاشق خوندن هستی و دائم می خوانی و راه می روی .   ...
27 فروردين 1390

خاطرات تعطیلات عید 90 به روایت تصویر

تمام عید دیدنیها ما را مجبور می کردی با اسبت بریم و با این اسبت می حوابیدی تو عاشق اسبی. این هم تو شیطان مهار نشدنی در پارک آب و اتش تهران  پارک اب و اتش امیر علی در جنگل چمستان مازندران امیر علی و اسبش در دریای نور مازندران اسبت هم جیش کرد. این عکست را دوست دارم به من می گه داری بزرگ می شی ............ پسره ما در غروب در یای شمال ما در این تعطیلات تو را به شمال و عید دیدنی های بزرگترها و پارک اب و اتش بردیم امیدواریم به تو خوش گذشته باشد.       ...
23 فروردين 1390

شروعی سخت

سلام مامان جونم . خیلی دوست دارم .ما امروز خانه مامان زری هستیم . و مامانی هم اینجاست بابا صادقم شیفته شبه . از امروز کم کم تصمیم گرفتیم که تو را از شیر بگیریم .چیزی که تو عاشقانه دوست داری و برایش گریه می کنی اما امروز سرت خیلی گرم بود و من جی جی را چسب زدم و قرمزش کردم و گفتم به تو هاپو گاز گرفته . تو هم می گفتی مامان ببینم جی جی اوخ شده و تند تند نشانت می دادم .اما خیلی خوب امروز غذا خوردی و ۳ بار سکسکه کردی . امید وارم بتوانم تو را راحت از شیر بگیرم تنها دغدغه من در این روزها این مساله شده . دوستان امیر علی برایش دعا کنید  تا بتواند راحت شیر را کنار بگذارد. ...
21 فروردين 1390

خاطرات سیزده به در سال 90

اینقدر این مدت ما بیرون بودیم که خسته شده بودیم برای همین هم نمی خواستیم بریم بیرون اما ساعت ۱۱ صبح بیدار شدیم و ساعت ۱.۳۰ به خانه بابابزرگ در کوهسار رسیدیم .امیر علی کلی ذوق کرده بودی و می رقصیدی و بازی می کردی .و با هاپو حسین و مرغ و خروسها بازی می کردی البته کلی از هاپو می ترسیدی .شب هم ساعت ۱.۳۰ راه افتادیم و تو در ماشین خوابیدی از خسته گی بیهوش شده بودی. این هم هاپو ...
17 فروردين 1390

چند ساعت مانده به سال تحویل

امیر علی و سفره هفت سین محله اامیر علی و خرید ماهی قرمز امیر علی و اسیش در انتظاره سال نو امیر علی و سفره هفت سین نازی پسرم امید وارم سالی پر از موفقیت داشته باشی .و روز به روز باهوشتر بشوی . ثانیه ها به سرعت می گذرد و امیر علی آماده به انتظاره سال ۹۰     ...
14 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد